پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
احساسات یا منطق
نوشته شده در چهار شنبه 12 تير 1392
بازدید : 185
نویسنده : Vaezi1992

ابتدا برای چند لحظه به کف دستتان نگاه کنید.

وپس از آن به ناخن های همان دستتان نگاه کنید.

تا وقتی این دو کارو نکردید ادامه مطلب رو نخونید؛

وگرنه ارزشش رو از دست میدید


:: موضوعات مرتبط: نوشته هاي زيبا , ,



عکس هایی ازخطای دید
نوشته شده در سه شنبه 11 تير 1392
بازدید : 428
نویسنده : Vaezi1992

عکس هایی ازخطای دید

 



این تصویرآسیاب است یا.....



این فیل چندپاداره؟



این تصویریه دختریایه آقای سیبیل کلفت؟




این عکسو به مدت 1 دقیه نگاه کنید بعد رو به یه دیوار سفید کنید و سریع پلک بزنید حالا چه میبینید؟؟



به مرکز تصویر نگاه کنید و سر خود را به مو نیتور دور و نزدیک کنید...



اگر تا بحال سردرد نگرفته باشید! حتماً دایره هایی وابسته به هم و دوار را مشاهده کردید.این که شما دایره ها را به هم مرتبط دیده اید، خطای دید شماست و این تصویر از چند دایره های تو در تو و کاملاً جدا تشکیل شده است



تصویری تمام نشدنی !


:: موضوعات مرتبط: تصاویر خطای دید , ,



تصاویر زیبا کلانشهر تبریز(TABRIZ CITY)
نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392
بازدید : 449
نویسنده : Vaezi1992
تصاویر زیبا کلانشهر تبریز(TABRIZ CITY)

تصاویری اسکای لاین از شرق تبریز

 

1-گلکارIMG_1853.JPG

2-جاده ائل گولی

IMG_0721.JPG

3-رجائی شهر

IMG_1750.JPG

4-دانشگاه تبریز

IMG_1783.JPG

5-پارک ولیعصر

IMG_1792.JPG

6-قسمتی از ولیعصر

IMG_1796.JPG

7-افلاک نما به پل کابلی

IMG_1811.JPG

8-زعفرانیه

IMG_1813.JPG

9-رشدیه

IMG_1859.JPG

10-بلوار شفیع زاده

IMG_1868.JPG

11-شهرک جماران

IMG_1873.JPG

12-الهی پرست

IMG_1957.JPG

13-بلوار29بهمن

IMG_1980.JPG

14-بلوار استاد شهریار و جواهر تبریز

IMG_1978.JPG

15-باغلار باغی 

IMG_2100.JPG

16-ائل گولی

IMG_2131.JPG

17-برج شهران و پارک صائب تبریزی

IMG_2146.JPG


:: موضوعات مرتبط: تصاوير , تصاویر جالب و دیدنی , ,



اگر متاهل هستین:
نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392
بازدید : 222
نویسنده : Vaezi1992
اگر متاهل هستین:

 

درزندگی زناشویی مهارتهایی وجوددارد که هنرهرزن وشوهری است و می تواند در زندگی زناشویی  خوشی و لذتهای روحی وجسمی زیادی را به همراه آورد.دراین میان مرد می تواند نقش بسیارمهمی برعهده داشته باشد وزندگی را لذت بخش نماید که نمونه هایی از این مهارت ها را ذکرمی کنم:

با زنت شوخی کن.

سربه سرش بگذار.

از غذایش تعریف کن.

از غذایش بچش.

وبدان که اگرگاهی هم ظرف ها را تو بشوری

آسمان به زمین نمی آید....

آخرمی دانی؟

اوهمان دختررویاهای دیروزت است

که به آشپزخانه ی زندگی امروزت آمده است.

باورکن بدون او

اجاق خانه ات حسابی کور وکر است.


:: موضوعات مرتبط: نوشته های عاشقانه , نوشته هاي زيبا , ,



مرد فقیر كره فروش......
نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392
بازدید : 183
نویسنده : Vaezi1992

مرد فقیرى بود که همسرش از شیر گاوشان کره درست میکرد

و او آنرا به تنها بقالى روستا میفروخت

زن روستایی کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى میساخت

همسرش در ازای فروش آنها مایحتاج خانه را از همان بقالی میخرید

روزى بقال به وزن کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند

هنگامیکه آنها را وزن کرد:دیدکه اندازه همه کره ها 900 گرم است

او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت:

دیگر از تو کره نمیخرم،تو کره ها را به عنوان یک کیلویی

به من مى فروختى در حالى که 900گرم است.

 

مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت:

راستش ما ترازویی نداریم که کره ها رو وزن کنیم

ولی یک کیلو شکر قبلا از شما خریدیم

و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار دادیم

* یقین داشته باش که با مقیاس خودت برای تو اندازه مى گیرند*

 


:: موضوعات مرتبط: نوشته هاي زيبا , داستان , ,



ما چقدر فقیر هستیم!
نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392
بازدید : 231
نویسنده : Vaezi1992
ما چقدر فقیر هستیم!
روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به یک روستا برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند. آن دو، یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند.
...
در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟

پسر پاسخ داد: عالی بود پدر!

پدر پرسید: آیا به زندگی آنها توجه کردی؟

پسر پاسخ داد: بله پدر!

و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟

پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا، ما در حیاطمان یک فواره داریم و آن ها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد. ما در حیاطمان فانوسهای تزیینی داریم و آن ها ستارگان را دارند. حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود، اما باغ آن ها بی انتهاست!

با شنیدن حرف های پسر، زبان مرد بند آمده بود. پسر بچه اضافه کرد: متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم!

مـــــــا،

نســـــلــܨ هستیم کــــہ،

بهـــــــترین حــــــــرف هــــــاـܨ زندگــــــیمون رو نگفتیـــــم…

تایــــــپ کردیـــــــــم...!

 

 

رفتار عاشقانه زن
رفتار عاشقـــــانه ی زن را بایــد از دلتنگـــــــــــــــیش فهمید
از شـــوقُ بی تابیـــــش برای دیدار
از حس کودکانــــه اش برای آغــــــــوش!
از خجالتش برای بوســــه گرفتن!
زن بــــــی دلیل بهانه نمیگیرد شاید بهانه ی نداشتن دستانِ گرمـــی را دارد که دستانش را بگیرد ...!  
خرد شدن دختر

پسر دختر زیبایی دید شیفته ان شد.

چند ساعتی باهم تو خیابون قدم میزدند كه یهو ی بنز گرون قیمت جلو پاشون ترمز زد . دختر به پسره گفت: خوش گذشت ولی نمیتونم همیشه پیاده راه برم بای..

نشست تو ماشین راننده بهش گفت:

خانم من راننده این اقا هستم لطفا پیاده شید...8.gif7.gif

 

 

عشق و آرامش
فاطمه  , jibja


استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى كه خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌كنند و سر هم داد می‌كشند؟

شاگردان فكرى كردند و یكى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم.

استاد پرسید: این كه آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى كه طرف مقابل كنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت كرد؟ چرا هنگامى كه خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟

شاگردان هر كدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچكدام استاد را راضى نكرد...

سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى كه دو نفر از دست یكدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یكدیگر فاصله می‌گیرد. آنها براى این كه فاصله را جبران كنند مجبورند كه داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر كنند.

سپس استاد پرسید: هنگامى كه دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟

آنها سر هم داد نمی‌زنند بلكه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌كنند.

چرا؟ چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیك است. فاصله قلب‌هاشان بسیار كم است.

استاد ادامه داد: هنگامى كه عشقشان به یكدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟

آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌كنند و عشقشان باز هم به یكدیگر بیشتر می‌شود.

سرانجام، حتى از نجوا كردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یكدیگر نگاه می‌كنند!

این هنگامى است كه دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد...

لبخند نشه فراموش

دختر كوچكی هر روز پیاده به مدرسه می رفت و بر می گشت .
با اینكه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود ،
 دختر بچه طبق معمولِ همیشه ، پیاده بسوی مدرسه راه افتاد.
بعد از ظهر كه شد ،‌هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شدیدی درگرفت.
 مادر كودك كه نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد
یا اینكه رعد و برق بلایی بر سر او بیاورد ، تصمیم گرفت كه با اتومبیل بدنبال دخترش برود .
با شنیدن صدای رعد و دیدن برقی كه آسمان را مانند خنجری درید ،
با عجله سوار ماشینش شده و به طرف مدرسه دخترش حركت كرد.
اواسط راه ، ناگهان چشمش به دخترش افتاد كه مثل همیشه پیاده به طرف منزل در حركت بود ،
ولی با هر برقی كه در آسمان زده میشد ، او می ایستاد ، به آسمان نگاه می كرد و لبخند می زد
و این كار با هر دفعه رعد و برق تكرار می شد.
زمانیكه مادر اتومبیل  خود را به كنار دخترك رساند ، شیشه پنجره را پایین كشید و از او پرسید
:" چكار می كنی ؟ چرا همینطور بین راه می ایستی؟"
دخترك پاسخ داد،" من سعی می كنم صورتم قشنگ بنظر بیاید، چون خداوند دارد مرتب از من عكس می گیرد."


باشد كه خداوند همواره حامی شما بوده و هنگام رویارویی با طوفانهای زندگی كنارتان باشد.
در طوفانها لبخند را فراموش نكنید.
 
خیام

افسوس كه نامه جوانی طی شد
و آن تازه بهار زندگانی دی شد
وآن مرغطرب كه نام او بود شباب
فریاد ندانم كی آمدوكی شد خیام

یک عمر به کودکی به استاد شدیم
یک عمر زاستادی خود شاد شدیم
افسوس ندانیم که ما را چه رسید
از خاک بر آمدیم و بر باد شدیم خیام

در کارگه کوزه گری بودم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
هر یک به زبان حال با من گفتند
کو کوزه گر و کوزه خرو کوزه فروش خیام

اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف معما نه تو دانی و نه من
هست از پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من خیام

شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی
هر لحظه به دام دگری پا بستی
گفتا شیخا هر آن چه گویی هستم
آیا تو چنان که می نمایی هستی خیام

آن به كه در این زمانه كم گیری دوست
با اهل زمانه صحبت از دور نكوست
آنكس كه به جمگی ترا تكیه بر اوست
چون چشم خرد باز كنی دشمنت اوست خیام

در هر دشتی كه لاله زاری بوده است
آن لاله ز خون شهریاری بوده است
چو برگ بنفشه كز زمین می روید
خالیست كه بر رخ نگاری بوده است خیام

چون آب به جویباروچون باد به دشت
روزی دگر از نوبت عمرم بگذشت
هرگز غم دوروز مرا یاد نگشت
روزی كه نیامدست و روزی كه گذشت خیام

ای دل ز زمانه رسم احسان مطلب
وز گردش دوران سرو سامان مطلب
درمان طلبی درد تو افزون گردد
با درد بسازو هیچ درمان مطلب خیام

تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پرکن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه خیام

از منزل کفر تا به دین یک قدم است
وز عالم شک تا یقین یک نفس است
این یک نفس عزیز را خوش میدار
کز حاصل عمر ما همین یک نفس است خیام

نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است خیام

ساقی ، گل و سبزه بس طربناک شده است
دریاب که هفته دگر خاک شده است
می نوش و گلی بچین که تا درنگری
گل خاک شده است سبزه خاشاک شده است خیام

افسوس که سرمایه زکف بیرون شد
در پای اجل بسی جگرها خون شد
کس نامد از آن جهان که پرسم از وی
کاحوال مسافران دنیا چون شد خیام

عمرت تا کی به خودپرستی گذرد
یا در پی نیستی و هستی گذرد
می خور که چنین عمر که غم در پی اوست
آن به که بخواب یا به مستی گذرد خیام

ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام زما و نه نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
زین پس چو نباشیم همان خواهد بود خیام

دیدم به سر عمارتی مردی فرد
کو گِل بلگد می زد و خوارش می کرد
وان گِل با زبان حال با او می گفت
ساکن ، که چو من بسی لگد خواهی کرد خیام

این قافله عمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب می گذرد خیام

یک قطره آب بود و با دریا شد
یک ذره خاک و با زمین یکتا شد
آمد شدن تو اندرین عالم چیست؟
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد خیام

از جمله رفتگان این راه دراز
باز آمده ای کو که به ما گوید باز
هان بر سر این دو راهه از سوی نیاز
چیزی نگذاری که نمی آیی باز خیام

ای صاحب فتوا ز تو پرکارتریم
با این همه مستی زتو هُشیار تریم
تو خون کسان خوری و ما خون رزان
انصاف بده کدام خونخوار تریم؟ خیام

بر خیر و مخور غم جهان گذران
خوش باشو دمی به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت به تو خود نیامدی از دگران خیام

در کارگه کوزه گری کردم رای
بر پله چرخ دیدم استاد بپای
می کرد دلیر کوزه را دسته و سر
از کله پادشاه و از دست گدای خیام

هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در آیینه صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری خیام


:: موضوعات مرتبط: نوشته های عاشقانه , نوشته هاي زيبا , نوشته های طنز , داستان , ,



بازدید : 223
نویسنده : Vaezi1992
 

شباهت عجیب و جالب بازیگران ایرانی و خارجی هالیوود:

www.toppatogh.com | شباهت عجیب و جالب بازیگران ایرانی و خارجی (عکس)

 

www.toppatogh.com | شباهت عجیب و جالب بازیگران ایرانی و خارجی (عکس)

 

www.toppatogh.com | شباهت عجیب و جالب بازیگران ایرانی و خارجی (عکس)

 

www.toppatogh.com | شباهت عجیب و جالب بازیگران ایرانی و خارجی (عکس)

 

www.toppatogh.com | شباهت عجیب و جالب بازیگران ایرانی و خارجی (عکس)

 

www.toppatogh.com | شباهت عجیب و جالب بازیگران ایرانی و خارجی (عکس)

 

www.toppatogh.com | شباهت عجیب و جالب بازیگران ایرانی و خارجی (عکس)

www.toppatogh.com | شباهت عجیب و جالب بازیگران ایرانی و خارجی (عکس)


:: موضوعات مرتبط: تصاویر هنرمندان , ,